وسولد میرهولد

وسولد میرهولد

بازیگر، کارگردان

وسولاد امیلویچ مِیِرهولد (با نام اصلی کارل کازیمیر تئودور) بازیگر، کارگردان و استاد تئاتر بود. او نظریه‌پرداز و دست‌اندرکار حوزه‌ی تئاتر گروتسک و نویسنده‌ی برنامه‌های «اکتبر تئاتر» و خالق سیستم بازیگری، که «بیومکانیک» نام گرفت، بود. کارل کازیمیر تئودور مایرهولد هشتمین فرزند خانواده‌ای یهودی-آلمانی بود. پدرش، امیل فئودوروویچ مایرهولد (که در سال ۱۸۹۲ درگذشت)، از یک خانواده قدیمی یهودی با اصل و نسب آلمانی بود که به لوترانیسم گرویده بود و مادرش، آلوینا دانیلوونا، یک آلمانی بالتیک بود. در سال ۱۸۹۵، او از دبیرستان مردانه دوم پنزا فارغ‌التحصیل شد. بعداً در این دبیرستان، بازیگر سینمای صامت ایوان موزژوخین تحصیل کرد. پس از اتمام دبیرستان، او در دانشکده حقوق دانشگاه مسکو پذیرفته شد. در همان سال، با رسیدن به سن بلوغ (۲۱ سالگی)، به ارتدکس گروید و نام خود را به وسوُلود، به افتخار نویسنده محبوبش وسوُلود گارشین، تغییر داد. در سال ۱۸۹۶، او به دوره دوم مدرسه تئاتر و موسیقی انجمن فیلارمونیک مسکو در کلاس ولادیمیر نمیروویچ-دانچنکو منتقل شد. در سال ۱۸۹۸، او از مدرسه تئاتر فارغ‌التحصیل شد و به همراه دیگر فارغ‌التحصیلان، از جمله اولگا کنیپر و ایوان موسکویین، به گروه تئاتر هنری و عمومی پیوست. در نمایش "تزار فئودور ایوانوویچ"، که در ۱۴ (۲۶) اکتبر ۱۸۹۸ افتتاح شد، نقش واسیلی شویسکی را بازی کرد. در اجرای نمایش "مرغ دریایی" چخوف، مایرهولد نقش تریپلیف را ایفا کرد و در سال ۱۹۰۱ اولین کسی بود که نقش توزنباخ را در نمایش "سه خواهر" بر روی صحنه روسیه اجرا کرد. از جمله نقش‌های دیگری که او در صحنه تئاتر هنری بازی کرد، می‌توان به شاهزاده آراگونی در "تاجر ونیزی" شکسپیر (۱۸۹۸)، ایوان مخوف در تراژدی "مرگ ایوان مخوف" نوشته آ. ک. تولستوی، و یوهانس در نمایش "تنهاها" نوشته هاوپتمان اشاره کرد. در سال ۱۹۰۲، مایرهولد به همراه گروهی از بازیگران تئاتر هنری را ترک کرد و فعالیت‌های کارگردانی مستقل خود را آغاز نمود. او به همراه الکساندر کوشوروف، گروهی را در خرسون رهبری کرد. از فصل دوم، پس از خروج کوشوروف، این گروه به نام «درام جدید (انجمن درام جدید)» شناخته شد. در ماه مه ۱۹۰۵، کنستانتین استانیسلاوسکی از مایرهولد خواست تا نمایش‌هایی از موریس مترلینک، هنریک ایبسن و گرهارت هاوپتمان را برای تئاتر-استودیو که قصد داشت در خیابان پووارسکایا در مسکو باز کند، آماده کند. اما استودیو مدت زیادی دوام نیاورد. پس از مشاهده نمایش‌های مایرهولد، استانیسلاوسکی تصمیم گرفت که نمی‌توان آن‌ها را برای عموم به نمایش گذاشت. سال‌ها بعد، در کتاب «زندگی من در هنر»، استانیسلاوسکی درباره تجربیات مایرهولد نوشت: «کارگردان بااستعداد تلاش می‌کرد تا بازیگران را که در دستان او تنها به عنوان خاک رس برای شکل‌دهی به گروه‌های زیبا و میزان‌سن‌ها بودند، پنهان کند. اما به دلیل نبود تکنیک هنری در بازیگران، او تنها توانست ایده‌ها، اصول و جستجوهای خود را نشان دهد، ولی هیچ وسیله‌ای برای اجرای آن‌ها نداشت، و به همین دلیل طرح‌های جالب استودیو به نظریه‌ای انتزاعی تبدیل شدند». در سال ۱۹۰۶، ورا کمیسارژوسکایا او را به سن پترزبورگ دعوت کرد تا کارگردان اصلی تئاتر دراماتیک او در خیابان اوفیتسرسکایا شود. در طول یک فصل، مایرهولد ۱۳ نمایش اجرا کرد، از جمله: «هدا گابلر» نوشته هنریک ایبسن، «خواهر بئاتریس» نوشته موریس مترلینک، و «زندگی انسان» نوشته لئونید آندریف. در سال ۱۹۰۷، او «بالاگانچیک» نوشته الکساندر بلوک را اجرا کرد که این نمایش آغازگر «تئاتر قراردادی» در روسیه شد. همکاری با کمیسارژوسکایا کوتاه بود. در زمان مایرهولد، تماشاگران به تئاتر نمی‌آمدند و گروه در آستانه ورشکستگی بود. ورا فئودورونا، مایرهولد را اخراج کرد. او که از این اقدام ناراحت شده بود، دو بار به دادگاه شکایت کرد، اما ادعاهای او بی‌اساس تشخیص داده شد. در سال ۱۹۱۲، مایرهولد نمایشی بر اساس نمایشنامه‌ای از نویسنده اسپانیایی قرن هفدهم، کالدرون، با عنوان «عبادت صلیب» اجرا کرد. کارگردان و بازیگران مدت زیادی به دنبال مکانی مناسب در طبیعت برای اجرا بودند. در ملک نویسنده، ماریا کرستوسکایا باغی زیبا پیدا کردند. نمایش به صورت شبانه و با نور مشعل‌های روشن و جمعیت بزرگی از ساکنان اطراف برنامه‌ریزی شده بود اما به دلیل مشکلات فنی، این ایده تحقق نیافت و نمایش در داخل ساختمان اجرا شد. اما از آن زمان، ایده تئاتر در فضای باز («تئاتر سیار») ذهن مایرهولد را به خود مشغول کرد. پس از انقلاب، مایرهولد با شور و شوق انقلاب را پذیرفت و در سال ۱۹۱۸ به حزب کمونیست روسیه (بلشویک‌ها) پیوست. از مه ۱۹۱۹ تا اوت ۱۹۲۰، مایرهولد در کریمه و قفقاز زندگی می‌کرد. او چندین بار تغییر قدرت را تجربه کرد و توسط نیروهای ضدجاسوسی سفیدها دستگیر شد. در سال ۱۹۲۰، مایرهولد به طور فعال برنامه "اکتبر تئاتری" را در تئاتر معرفی کرد. او در دوره‌های آموزش مهارت‌های صحنه، تدریس بیومکانیک به عنوان نظریه حرکات را آغاز کرد و در سال ۱۹۲۱ این اصطلاح را برای آموزش حرکات صحنه به کار برد. تئاتر دولتی به نام وسوُلود مایرهولد (گوستیم) در سال ۱۹۲۰ در مسکو تأسیس شد. نام اولیه آن تئاتر RSFSR-I بود و از سال ۱۹۲۲ به تئاتر بازیگر و تئاتر GITIS تغییر نام داد. از سال ۱۹۲۳ به نام تئاتر مایرهولد (تیم) شناخته شد و در سال ۱۹۲۶ به آن وضعیت دولتی اعطا شد. در سال ۱۹۲۸، گوستیم تقریباً تعطیل شد زیرا مایرهولد به خیانت متهم شد. او به همراه همسرش برای درمان و مذاکره درباره تورهای اجرا به خارج از کشور رفت و در فرانسه ماند. در همان زمان، میخائیل چخوف، که رهبری تئاتر هنری مسکو ۲ را بر عهده داشت، و آلکسی گرانوفسکی، رهبر تئاتر یهودی دولتی، از سفرهای خارجی خود بازنگشتند. مایرهولد مظنون به قصد ماندن در خارج شد، اما او قصد مهاجرت نداشت و قبل از اینکه کمیسیون انحلال بتواند تئاتر را منحل کند، به مسکو بازگشت. در سال ۱۹۳۰، گوستیم با موفقیت در خارج از کشور به تور رفت. میخائیل چخوف در برلین با مایرهولد ملاقات کرد و گفت: «من تلاش کردم احساساتم را به او منتقل کنم، پیش‌بینی‌هایی درباره پایان ترسناکش اگر به اتحاد جماهیر شوروی بازگردد. او به آرامی گوش داد و با حزن و اندوه پاسخ داد: از دوران دبیرستان انقلاب را در قلبم حمل می‌کردم و همیشه به شدیدترین و حداکثری‌ترین شکل‌های آن باور داشتم. من می‌دانم که شما درست می‌گویید - پایان من همان‌طور خواهد بود که شما می‌گویید. اما به اتحاد جماهیر شوروی بازخواهم گشت. وقتی از او پرسیدم چرا؟ پاسخ داد: از روی صداقت». در سال ۱۹۳۴، استالین نمایش «بانویی با شقایق‌ها» را که در آن زینایدا رایش نقش اصلی را بازی می‌کرد، تماشا کرد و نمایش را نپسندید. نقدهای تندی به مایرهولد وارد شد. زینایدا رایش نامه‌ای به استالین نوشت و او را به نداشتن درک هنری متهم کرد. در ۸ ژانویه ۱۹۳۸، تئاتر بسته شد. دستور کمیته امور هنری در شورای کمیساریای خلق اتحاد جماهیر شوروی برای انحلال تئاتر به نام وسوُلود مایرهولد در روزنامه «پراودا» در ۸ ژانویه ۱۹۳۸ منتشر شد. در ماه مه ۱۹۳۸، کنستانتین استانیسلاوسکی به مایرهولد که بیکار شده بود، پیشنهاد کارگردانی در تئاتر اپرایی را داد که او مدیریت می‌کرد. پس از مرگ استانیسلاوسکی، مایرهولد به عنوان کارگردان اصلی تئاتر منصوب شد و به کار بر روی اپرای «ریگولتو» ادامه داد. در ۲۰ ژوئن ۱۹۳۹، مایرهولد در لنینگراد دستگیر شد؛ همزمان در آپارتمان او در مسکو تفتیشی صورت گرفت. در پروتکل تفتیش، شکایت همسرش، زینایدا رایش، ثبت شده که علیه روش‌های یکی از عوامل NKVD اعتراض کرده بود. در ۱۵ ژوئیه، او توسط افراد ناشناس به قتل رسید. پس از سه هفته بازجویی که با شکنجه همراه بود، مایرهولد اعترافات مورد نیاز بازجویان را امضا کرد؛ او بر اساس ماده ۵۸ قانون جزایی RSFSR متهم شده بود. در ژانویه ۱۹۴۰، مایرهولد در نامه‌ای به مولوتوف نوشت:

"...اینجا مرا زدند - پیرمرد بیمار شصت و شش ساله را، روی زمین به صورت دمر می‌خواباندند، با شلاق لاستیکی به کف پاها و پشت من می‌زدند، وقتی روی صندلی نشسته بودم، با همان لاستیک به پاهایم می‌زدند [...] درد آن‌قدر شدید بود که به نظر می‌رسید آب جوش روی نقاط حساس پاهایم ریخته می‌شود..."

جلسه دادگاه نظامی دیوان عالی اتحاد جماهیر شوروی در ۱ فوریه ۱۹۴۰ برگزار شد و این دادگاه مایرهولد را به اعدام محکوم کرد. حکم در ۲ فوریه ۱۹۴۰ اجرا شد. مجله «تئاترال» در مورد محل دفن مایرهولد می‌نویسد: «نوه مایرهولد، ماریا والنتی، در سال ۱۹۵۶ موفق به دریافت اعاده حیثیت سیاسی او شد. اما بدون اینکه بداند چگونه و چه زمانی پدربزرگش فوت کرده است، بر روی قبر زینایدا رایش در گورستان واگانکوفسکی یک بنای یادبود مشترک نصب کرد. به او، بازیگر و همسر محبوبش، و به مایرهولد. بر روی این بنای یادبود چهره مایرهولد و نوشته‌ای به این مضمون حک شده است: "به وسوُلود امیلیویچ مایرهولد و زینایدا نیکولایونا رایش"». در سال ۱۹۸۷، او از محل واقعی دفن مایرهولد مطلع شد: «قبر جمعی شماره ۱. دفن خاکسترهای بدون تقاضا از سال ۱۹۳۰ تا ۱۹۴۲» در گورستان جدید دونسکوی. طبق تصمیم دفتر سیاسی حزب کمونیست در ۱۷ ژانویه ۱۹۴۰، که به شخص استالین امضا شده بود، در آن زمان ۳۴۶ نفر اعدام شدند. اجساد آنها سوزانده شد و خاکستر آنها، که در یک قبر جمعی ریخته شده بود، با خاکستر سایر کشته‌شدگان مخلوط شد. در سال ۱۹۵۵، دیوان عالی اتحاد جماهیر شوروی پس از مرگ مایرهولد او را اعاده حیثیت کرد.

زندگی و آثار مایرهولد برای فرهنگ روسیه بسیار مهم بودند، و یادی از او هنوز هم به دلیل فعالیت‌ها و تلاش‌هایی که برای حفظ و تجلیل از میراثش صورت می‌گیرد، زنده است.

فیلم های وسولد میرهولد